دکتر تو را به خدا بگو مشکل مادرم چیست؟

خاطرات یک پزشک (۲)

وقتی یک دانشجوی پزشکی کنجکاو باشید و دائما به همه جا سر بزنید، یقینا بعضی جاها اتفاقات عجیبی را تجربه می کنید. یکی از اتفاقاتی که مرا مصمم کرد با تمام توان درس بخوانم تا هم آبرویم حفظ شود و هم بیمارانم بهره ببرند، اتفاقی بود که برایتان شرح می دهم.

دانشجوی دوره علوم پایه پزشکی بودم* بر اساس روحیه کنجکاوم به اورژانس بیمارستان سری زدم. روی یکی از تخت ها خانمی با حالی نسبتا بد دراز کشیده بود. از روی کنجکاوی به نوار قلب بیمار نگاه می کردم. داشتم فکر می کردم اگر الان از این نوار قلب چیزی نمی فهم کسی به من اشکالی نمی گیرد. ولی خدا نکند روزی که وارد بیمارستان می شوم و مشغول ویزیت بیماران هستم، نتوانم با دیدن نوار قلب بیمار تشخیص صحیح بدهم و یا حتی بدتر از آن تشخیص غلطی بدهم.

ناگهان با صدای مضطرب همراه بیمار به خودم آمدم. “… دکتر تو را به خدا به من بگوئید حال مادرم چطور است؟ نوار قلبش چطور است؟ خوب می شود؟” من که بشدت دچار اضطراب شده بودم، داشتم فکر می کردم چطور فکر کرده من پزشک معالج مادرشان هستم؟ حالا جواب این انسان مستاصل را چی بدهم؟ بگویم من دانشجوی علوم پایه هستم و چیزی از نوار قلب سر در نمی آورم؟ آنوقت مسخره بشوم؟ وای خدای من نکند بعدها هم بی سواد باشم و نتوانم جواب بیمارانم را بدهم؟

خداوند لطف کردند و با خونسردی هر چه تمام تر جواب ایشان را دادم: “… نگران نباشید یقینا همکاران نهایت تلاش را خواهند کرد و انشاالله مادرتان هم خوب می شوند.” و بلافاصله اورژانس را ترک کردم.

این تجربه خوبی برای یک دانشجوی تازه کار پزشکی بود تا با خود عهد کرده با دقت فراوان مطالعه و از تلاش در یادگیری علم طب، لحظه ای کوتاهی نکند.


* دوره پزشکی شامل چهار دوره می باشد: ۱. دوره علوم پایه ۲. دوره فیزیوپاتولوژی ۳. دوره کارآموزی ۴. دوره کارورزی

(دو دوره آخر بنام دوره استاجری و دوره اینترنی معروف می باشد. دو دوره فوق در بیمارستان گذرانده می شود. و دو دوره اول دانشجویان صرفا در دانشکده پزشکی درس می خوانند و معمولا درسی در بیمارستان ندارند.)